۴ بهمن ۱۳۹۱



خیلی بد بود
امروز گچ پام را باز کردند. با ذوق رفته بودم که این عصاها را پس می‌دهم و توی بیمارستان به‌جای ویلچر مثل دفعه‌ی قبل، تا بخش ارتوپدی یورتمه رفتم، حالا یورتمه هم که می‌فرمایم، در حد بضاعتم دیگر.
بازش که کردند، نتوانستم راه بروم، دوباره با عصا برگشتم خانه. یعنی دقیق‌تر این‌که حتی نتوانستم بایستم. بعد آتل را بست به پام. گفت که باید چهار هفته آتل را ببندم. آهسته پام را تمرین بدهم. آهسته راه بروم و الی آخر.
گفت کفشم را بپوشم. بعد همه‌چیز را توضیح داد و رفت. من نشسته بودم روی تخت. بعد خواستم که بلند شوم، نشد. گریه‌م گرفت. فکر می‌کردم و آماده بودم که گچ را که باز کنم، نتوانم راه بروم. همه بهم گفته بودند که نمی‌توانم راه بروم ولی کسی نگفته بود نمی‌توانم بایستم حتی. بعد هی همین‌جور اشکم می‌ریخت.
دکتره دید من حالم خراب شده، دوباره آمد. گفت خیلی درد داری؟ گفتم که بله. بعد گفت که سه چهار روز باید ببینم بهم چطوری می‌گذرد. بعد اگر همین‌جور ماند دوباره باید برگردم بیمارستان.
توی خانه به حالت هفتاد درصد وزن روی پای راست و سی درصد روی پای چپ ایستادم. پام خیلی می‌لرزد. نتوانستم قدم بردارم هنوز که فشار روی پای چپم باشد. عذابم می‌دهد. گمانم یک بخشی‌ش هم ترس است. می‌ترسم پام پودر شود بریزد اگر رویش بایستم. می‌ترسم بمیرم از راه نرفتن. لاغر قناس هم شده ساق پام. پام انگار حال ندارد. نمی‌دانم چه‌کنم.
به قول مادرم من جون‌عزیزم. این درست، اما الان برای این وضع من زیادی تنها هستم از نظر خودم این منصفانه نمی‌باشد. ما سردر این وبلاگمان هم نوشتیم که اسممان منصفانه است و از چیزهای منصفانه واضحن خوشمان می‌آید. همه‌ش دنبال اون‌جور چیزهاییم. این‌جاش خیلی نامردی و جِرزَنی‌‌ست از نظر جناب ما.

۴ نظر:

Zara گفت...

salam

man ghablan yek hamchin vazi dashtam. yek joorhai ham dar gharibi boodam, yani khonevadam pisham naboodan. Ama khoob yek seri doost dashtam ke komakam kardan...khastam begam mifahmam ke chi migi, on tarsi ke migi az hame badtar hast. Good news ine ke khoob mishe.

Hugssssss

ناشناس گفت...

اول این که نمی دونم کامنت هایی که از روی تلفن برات می گذارم، چرا بهت نمی رسه...بعد هم این که خواستم بهت بگم عزیز دلم نگران نباش...من هم اخیرن به این بلیه دچار شده ام...الان حدود یک ماه و بیست روزه که تاندون پام، کشیدگی پیدا کرده...دو هفته اول که داخل گچ بود...بعد از باز کردنش، دقیقن همین حال و روزی بودم که تعریف کردی...گریه ام گرفت...فکر می کردم دویدن، پله نوردی، پیاده روی، از همه مهم تر: رقصیدن دیگه تموم شده برام :-) تا همین چند روز پیش هم نمی تونستم سالم و بدون لنگیدن راه برم...هفته پیش رفتم پیش دکتر گفتم به دادم برس :-) گفت ترسیده ای! راست می گفت...دقت کردم دیدم موقع راه رفتن اصلن مچ پامو خم نمی کنم! همین طور خشک خشک راه می رم...سعی کردم و سعی کردم و شد :-) البته یکی دوروزه دوباره درد اومده سراغم...ولی کلن دکی جان فرمودند دو ماهی باید به خودت فرصت بدی...حالا عزیزم شما که آسیب دیدگیت از من خیلی شدیدتر بوده...غصه نخور و به خودت فرصت بده...خووووووووب میشی خانومی :-)

بانوی معبد سوخته گفت...

در این دوره های این مدلی آدم فقط یه مامان ِ :( ناز کش احتیاج داره و بس!

xanax گفت...

من هعی خوندمت هعی رفتم امتحان دادم تا بالاخره اومدم با یه دل سیر از اول خوندمت. ورزش پا یادت نره.با پا حرف
بزن
بگو پا من فقط یه پای چپ دارم توام فقط منو داری بیا و آدم شو پا .اون راه می آد باهات .مث همیشه که اومده تا حالا