۲۹ مرداد ۱۳۹۲

GaymanBatman joun



یک. دیشب مامان و پدرخوانده‌ی قلی را بالاخره بعد از هزار سال به صرف غذای پارسی دعوت کرده بودیم. من قیمه‌بادمجان داشتم می‌پختم. قلی شب قبل شب‌کار بود و رفته بود که بچرتد. بعد از یک ساعتی که خوابید، حوصله‌ی من سر رفت. رفتم بیدارش کردم، چشمش را باز کرده می‌گوید که لاله بوی گورمه‌فسنجون میاد. من منفجر از خنده می‌گویم که اگر بوی قورمه فسنجون بیاید خطرناک است. چون ما داریم این مخلوطی که تو گفتی که دو تا غذای دیگر است، را نمی‌پزیم. می‌خندد. می‌گوید بگو دوباره اسمش چی بود؟ می‌گویم قیمه‌بادمجون. می‌گوید ها یادم بود. گیمه‌بادمجون. همون تو خواب و بیداری می‌گوید لاله یک راه که یادم بماند اسمش چیست، کشف کردم: می‌گویم "گِی‌من‌بَت‌من‌جون" (جونِ فارسی را طبعن خوب بلد است) که تقریبن همون گِیمه‌بادمجون است. سر ق و گ باهاش چونه نمی‌زنم. عین یک بچه‌ی تُرک می‌ماند که هر کار می‌کند ق را نمی‌تواند نلفظ کند. کوتاه می‌آیم. فکر می‌کنم حالا فرض کن گِی‌من‌بَت‌من‌جون پختی. مسئله‌ی اصلی این است که خوشمزه‌ست.
دو. شد سومین تابستان که می‌نویسم خانه‌ی جدیدم. با خودم قرار گذاشتم که تابستان بعد خانه‌ی جدید نباشم. یعنی می‌شود یک آگوستی بیاید که من اسباب‌کشی نکنم؟ سختی‌هاش تمام شد دیگر.
خانه‌مان خوب است. دلباز و نورگیر است. هنوز خیلی کار دارد تا جا بیفتیم اما پررو هم هستیم، مهمان هم دعوت می‌کنیم. برای من خانه‌، خانه نیست تا اینترنتش وصل نباشد. به قول یارو خانه جایی‌ست که کامپیوترت را روشن کنی و اتوماتیک آنلاین باشی. بیست روز بیشتر است که توی خانه سرمان توی تلفن بوده برای هزار کار آنلاین. من به مرز‌های کلافگی از بی‌اینترنتی دارم نزدیک می‌شوم. شارژ تلفنم هر روز ظهر یک بار تمام می‌شود، یک بار شب. حالا الان نشستم منتظر آقای اینترنت. خانه‌مان خط تلفنش وصل نبود. بعد وصل شد. قصه‌ی دراز. خلاصه نشد. حالا من بی‌قرار که ببینم امروز می‌شود یا نه.
سه. خیلی دلتنگم. اولین تابستانی‌ست که نرفتم ایران. خیلی مزخرف است آدم تابستان تهران نرود.
چهار. یک دوستی داشتیم ما، یک حرف خوبی می‌زد، می‌گفت یک سلکشن‌هایی می‌زنی از داریوش، ابی، گوگوش، سیاوش قمیشی، هایده، مهستی و اینا. بعد می‌شود سلکشن برای بیست سال آینده. لازم نیست بیست سال آینده به خودت زحمت سلکشن زدن بدهی. هی همین‌ها را گوش کن.
سال چهل و دو، من و غزل یک سلکشنی زدیم شامل چیل‌موزیک، بند تمبون و زنجه‌موره. البته بیشتر غزل زد و من هی از همه‌ی آهنگ‌ها ذوق کردم. هنوز بعد این همه وقت با عشق گوش می‌دهمش. بس که خوبه. هر آهنگی هم بیاید دلت ضعف می‌رود که وای این. وای اون. حالا یک وقت هم نشستی هی ابی می‌گه تبر بزن آخرین ضربه رو محکم‌تر بزن. بعد می‌خوای بگی. خب بابا حالا توام قاتی کردی! بخواب! چته؟ اما کلن خوبه دیگه. داشتم بادمجون سرخ می‌کردم که یاد این سلکشن‌ئه افتادم. بعد از مدت‌ها دوباره گوشش دادم و دیدم هنوز چه خوبه.
پنج. الان خانه‌مان خانه شد بالاخره. بالاخره اینترنت داریم. بالاخره‌ش خیلی بزرگ است. برای من تقریبن یک ماه بدون اینترنت سخت گذشت. تمام شد حالا دیگر. غر نزنیم.
شش. بهانه برای مشق نوشتنم نداریم دیگر. آخر تابستان به هول‌هولی مشق نوشتن خواهد گذشت. 
هفت. می‌نویسم دوباره از این مزخرفاتی که گاهی خودم هم نمی‌دانم چرا می‌نویسم. اما می‌نویسم. 

۳ نظر:

آنی گفت...

من عاشق همین مزخرفاتتم.... خیلی خوبه..... خیلی
بنویس

مامان گفت...

خونه نو مبارک!

تار گفت...

مخفیانه!!!