۲۱ خرداد ۱۳۸۸

رخوت

ظهر شده. کماکان با لباس خواب حداقلی می چرخم توی خانه. چقدر خانه نشینی پنج شنبه ها خوب و لازم است. یک بشقاب آلبالو نمک زدم آوردم پای اورلاندو. می خواستم استخر بروم ولی تنبلی مگر امان می دهد. ما دو تاییم (من و بشقابه) و شرد آیتمزها و سلکشنی که گاهی دو تا آهنگ بهش اضافه می شود. دو تا کم می شود. معمولن همان است. فوتوشاپه که با یک کار نصفه آن گوشه باز است. کرل که همان جور مانده روی دیتیل آرم شرکت برزنگیانی. صدای آخرین نفر خانه یعنی آقای برادر هم لحظاتی پیش آمد که گفت من رفتم. ماشین که نمی خوای؟ گفتم و نگفتم نه که صدای در آمد. منم و این خانه خلوت و ساکت و کارهایی که مانده. قول هایی که دادم و عمل نکردم این روزها. شرارتی که افتاده به جانم و اندکی نگرانی. نگرانی این جمعه هه که می آید. صله ارحامی که تک جمله تک جمله انجام می دهم و الفی که هفته هاست نرفتم و بابایی که از آدم دلخور است که آدم الف نمی رود باهاش ولی واقعن مگر من چند تا پنج شنبه دارم؟ هوم؟ تند تند تلفن ها را تمام می کنم. دو تا سلام جیمیلی یاهویی می دهم و دوباره دراز می کشم توی تختم. سه تا هورا به افتخار رخوت پنج شنبه ها: هــورا هــورا هــورا...

۱ نظر:

علی گفت...

آه که روز های طلایی من در هفته دو شنبه ها بود یک زمانی....که چه آسون از دست رفت...بچسب به این روز های رخوت تعمدی که خیلی خوبه