یک حال خیلی خوبی بودم برای خودم (و البته هستم هنوزم) و داشتم تمام سعی ام را می کردم که حالم را ابدی کنم. تصویری، بویی، صدایی، نوشته ای، خاطره ای، چیزی تولید و ثبت کنم که بدانم این حالم را تا ابد منجمد کردم و یادم هست و خواهد بود... راستش نمی شود. لااقل به آن خوشمزگی نمی شود. یک حال هرگز دوباره با تمامی حواس آدم بازتولید نمی شود. مخصوصا حال هایی هست که حواست به طور کل درگیرند. از چشایی و بویایی و لامسه و باصره و شنوایی، همگی در کارند تا تو حالی به کف آری و به غفلت نخوری! یک حال هایی هست که ... می دانی؟ وقتی می خواهی نگهشان داری، همان وقت است که می بینی نمی شود. باز تولید ندارد. اگر این قدر خواستنی است، باید دوباره یکی از نو درست کنی و حتی چه خوب که این جور است. لیموی نمک زده را چلاندی توی دهانت و تمام دهانت ترش و شور شده و بعد دیگر آن حال ترش روی زبانت نیست. رفته است و تمام. حالا هی بگو که من می توانم ترشی اش را تصور کنم و گردی و طراوت پوستش را زیر انگشتانم. نمی شود. حالش مجازی است. وزن ندارد. دیدید وقتی خواب می بینیم و برای کسی تعریفش می کنیم چه کمدی سبکی از خوابمان ارائه می دهیم؟ نمی شود تصاویر و حال های خودمان را که توی خوابمان داشتیم، تعریف کنیم. کلیسای گوتیک قد بلند خوابمان می شود یک ساختمان آجر سه سانتی پنج طبقه فلک زده. چیزی که تعریف می کنیم مزه خوابمان را نمی دهد. بازتولید کردن یک حال هم همان است. درباره اش همین بس که می شود گفت خوب بود. توضیح بیشتر اگر خرابش نکند، کامل ترش نمی کند قطعا. دست آخر این که خیام و دم غنیمت و همین
پ.ن
چهارشنبه بود. خوب بود
پ.ن
چهارشنبه بود. خوب بود
۵ نظر:
خانوم نصیری! مثِ .. ازش می ترسیدیم!! :)) منم ریاضی بودم! یادش بخیر!
داشتم فكر ميكردم آخه با چه بهونهاي بيام تو كامنت دونيه اين پست آيدي ياهوم رو برات بنويسم. گفتم حالا بيام توي صفحه كامنت بعد يه كاريش ميكنم. حالا فكر ميكنم هيچ اشكالي نداره توي كامنت يه پست در مورد وصفالعيش از ايدياسال نوشت به هر حال مطمئنم احتمال ارتباط حال تو با ايدياسال خيلي بيشتر ازارتباطش با خانم نصيري دبيرستان نرجسه. فكرشو بكن مثلاً اين موضوع را در حالي مينوشتي كه قيافه خانم نصيري جلوي چشمت بوده.
اين آيدي ياهومه
mohsen4194
حال خوب را که نمی نویسند که. نگه اش می دارند تا رسوب کند. گیرم یکی هم عین مکین ما بلد باشد آن قدر خوب مزمزه کند برای خودش که بعدها، به نوشته هم دربیاید. چیزی که می ماند، اگر آن حال خوب نوشته شود مثلن، نوستالژی آن خاطره و آن لحظه است که آن هم باری، ردی از غم در خودش دارد همیشه. حال خوب را باید همان لحظه ، با تمام وجود کشید تو و مکید و لذتش را برد. حال های بد اما عجیب خوب در می آید در نوشته. همین وبلاگستان را نگاه کنید، تمام پست های معرکه ای که از آدم ها یادتان مانده، آن هایی است که حال های بدشان را خالی کرده اند روی کاغذ (!) ـ
سلام لاله
من 2-3 ماهی هست که به بلاگت میام و هربار با احساس خوبی می رم.انگار نوشته هات یه جورایی زیر پوستی باشند.
امروز فکر کردم همه نظر ها که نباید انتقادی باشه یا بحث کننده. اگه نوشته های یک وبلاگ مدت هاس احساس خوبی به من میده چرا نباید بگمش؟
راستی یه چیزی:این فونتتون رو اگه میشه عوض کنین خواهر.چشممان بیچاره شد(آیکون چشمک+مخلصیم).
در میان تمام روزهای هفته چهارشنبه برای من روز یگانه ایست!؟
ارسال یک نظر