فوریه امسال با قلی رفتیم تعطیلات زمستانی. قرار بود اسکی کنیم و بریم ترمه. هی همینطور این حرکت رو تکرار کنیم تا سیر شیم. روز دوم اسکی من زدم دستم را ناکار کردم. برای من از سفر فقط ترمه و سونا باقی موند و اینطوری شد که بعدن فهمیدم برنامههاش رو برای اینکه روی قلهی کوه ازم خواستگاری کنه به هم زدم با دست چپ آتلبندی شده که نمیشد حلقه دست کرد و اخلاق سگ کسی که دستش اول اسکی ترکیده هم خیلی مناسب نیست.
اینطوری شد که به جای روی قله، آخرین روز سفرمون، توی یک ترمه هتلی شب شده بود و اومد دم شومینه لب تختی که من روش دراز کشیده بودم و کتاب میخواندم. یهو خیلی جدی شد. توی سالن قدم میزد و میرفت دم پنجره و میآمد. چندبار رفت و آمد بعد نشست پیشم. کتابم رو گرفت از دستم. یک چیزهایی گفت که یادم نیست. بعدم زانو زد وگفت باهام عروسی میکنی؟ منم واقعن با اینکه کلن فکر میکردم یک روز همچین چیزی میاد، خیلی شوکه شدم. اولین جوابم این بود که اوه. تا حالا کسی همچی سوالی از من نکرده. خندید و گفت چه خوب. اینم باید بگم که از وقتی زانو زد تا وقتی حلقه رو درآورد حدس میزدم دربارهی چیه جریان و همهش فکر میکردم ما که با حولهایم و الان سونا بودیم لخت مادرزاد! این حلقه رو کجا گذاشته بود؟ سوال مهم بعدی: حلقه چه شکلیه؟
به خاطر این فکرها، روم سیاه، در این لحظهای که باید یادم مونده باشه، هیچ یادم نیست چی بهم گفته. صورتش یادمه. حالمون رو یادمه اما یادم نیست چی گفت. بعدم یادمه که حلقه رو دستم کردم و فکر کردم اوه این حلقه چقد روی انگشتهای زخم و زیلیم عجیبه. اینطوری شد که ما بقول گفتنی نومزد کردیم.
حالا هم میخایم عروسی و سپس دمب خروسی کنیم. عروسی خیلی سخته. یعنی برای آدمی که چهل الی پنجاه ساعت کار و درس داره، خیلی سخته. خیلی برنامهریزی داره. خیلی خیلی خیلی کار و زحمت و برو بیا و هماهنگی داره. الان سه ماه دیگه عروسیمه. خانوادهم وقت ویزا ندارند. من لباس عروسی ندارم. ساقدوشم هشت ماهه حاملهست. الان هم فصل تحویل کار و استرس و مهمون و ایناست. الان لابد تو دلتون میگید بابا مگه مجبورین؟ جواب ما اینه که نه. دوست داریم و مرض داریم همه کارامون هیجانی باشه.
قدیم که میدیدم دور و برم یک سال به خودشون وقت میدهند تا عروسی بگیرند، فکر میکردم اوووووه چه خبره یک سال؟ الان توصیهی من به شما جوانان اینه که یک سال به خودتون وقت بدید واسه برنامهریزی. خیلی کاره. مخصوصن وقتی خانوادهی آدم کنارش نباشند.
الان به همه گفتم اگر خانواده نتونست وقت بگیره، عروسی رو میاندازیم سال دیگه. باورم نمیشه سفارت میتونه انقدر استرس ما رو اضافه کنه. توی وین اجازه نداری مهمانت رو زودتر از سه ماه مانده به سفرش دعوت کنی و وقتی سه ماه مانده به سفر دعوت میکنی، سفارت وقت نمیده.
اره به کون چیست؟ همین چیزاست.
حالا که این روضه رو نوشتم، براتون مینویسم که مدارک ازدواج زن با پاس ایرانی با مرد اتریشی چیه.
چون این سوال رو خیلی ازم پرسیدید و مدام نصفه نیمه جواب دادم. لااقل انقد غر میزنم به یک دردتون هم بخوره.
مدارک از طرف زن:
یک. گواهی تولد
در واقع ترجمه رسمی (با مهر وزارت خارجه) شناسنامهست.
با تاییدیه سفارت اتریش در تهران (مهر سفارت اتریش)
دو. گواهی تجرد
در ایران از ثبت احوال حسنآباد، اداره امور مربوط به ایرانیان خارج از کشور
با ترجمه رسمی (با مهر وزارت خارجه)
با تاییدیه سفارت اتریش در تهران (مهر سفارت اتریش)
(گواهی تجرد توی بعضی کشورها توسط سفارت ایران صادر میشه که بعد باید مورد مهر و امضای رسمی قرار بگیره.)
مهم: این مدرک شش ماه اعتبار دارد.
مهم: این مدرک شش ماه اعتبار دارد.
سه. اجازه پدر
هر دفتر اسناد رسمی میتونه این گواهی رو صادر کنه. شناسنامه و حضور پدر و دختر الزامیست.
با ترجمه رسمی (مهر وزارت خارجه و مهم اینکه برای تاییده وزارت خارجه شناسنامه پدر و دختر همراه سند باید فرستاده شود. در بعضی موارد وزارت خارجه تایید نمیکند و پدر و دختر باید حضوری به وزارت خارجه بروند)
با ترجمه رسمی (مهر وزارت خارجه و مهم اینکه برای تاییده وزارت خارجه شناسنامه پدر و دختر همراه سند باید فرستاده شود. در بعضی موارد وزارت خارجه تایید نمیکند و پدر و دختر باید حضوری به وزارت خارجه بروند)
این مدرک مورد تایید سفارت اتریش نیست. جون گواهیست که اشخاص به هم دادند و نه از طرف یک سازمان، درنتیچه مهر سفارت نمیخوره.
مهم: این مدرک شش ماه اعتبار دارد.
مهم: این مدرک شش ماه اعتبار دارد.
چهار. مدرک تحصیلی
پنج. ویزا
شش.پاسپورت
هفت. تاییدیه محل اقامت
اصل تمام مدارک ایرانی هم باید تحویل داده بشه قبل از ازدواج و واقعیت اینه که شماره چهار تا هفت سخت نیست اما تهیه سه تای اولی یک ماه دوندگی داره و دو هفتهی اول هر روز لااقل پنج ساعت باید برای این کار سرمایهگذاری بشه. توی اتریش دو ماه قبل از ازدواج باید به دفاتر ازدواچ مراجعه کرد و مدارک را تحویل داد.
من هم فکر میکردم که دارم لطف میکنم ازدواج میکنم و دلشون هم بخاد که ما داریم این کار رو انجام میدیم اما شهر شما را خواهد دواند تا بفهمید ازدواج کردن آسان نیست.
با همهی اینها خوشحال و شنگولم.