متفرعن هم داریم؟
در وبلاگ رو باز کردم که بنویسم: "تفرعن" که این
کلمه به این خوبی و توصیفکنندگی یادم نرود. الان اما وراجیم گرفته.
این چسرا تو یک پستش نوشته بود دوست دارد تفرعن اروپاییها
را لوله بکند. حالا کاری ندارم چرا لوله بکند؟ چی را لوله بکند؟ چهجوری لوله
بکند؟ چه تفرعنی دیده یا چی یا هرچی و چرا انقد رفته رو مخش و چی و اینها؟
ولی انقد خوشم آمد این کلمه را یادم آورد.
آن جوزدهی درونم هم میخواست به چسرا بگوید نگو تفرعن اروپاییها.
شما که خیلی آقایی چرا بوی تعمیم میاد تو جملهت؟ بعد احساس پلیسی کردم از خودم.
یارو حال میکنه بنویسه تفرعن اروپاییها. چیکار داری؟ پلیسی؟ والا.
بعد یاد هموطنا افتادم که میرن خارج. احساس میکنن خیلی
خارجو بلدن. خودم نشستم تو یه کشوری که کلش قد تهران جمعیت نداره، از تو این آدما
بگو صد نفر رو شناختم بعد میخام چسرا رو قانع کنم که اینا به صورت عمومی تفرعن
ندارن. گیر ان. از کجا میدونم که چسرا به تفرعن اروپاییها آگاهتر از من نیست؟
یه مصائبی دارم بهقرآن. گاهی برای یه نظر دادن جونم بالا
میاد. تو کلهم دعواس که بنویسم؟ ننویسم؟ دنبال یه راه خاکتوسری میگردم که هم
بنویسم هم ننویسم. یعنی طوری که بعدش مجبور نشم توضیح بدم. همه خوشحال باشیم و با
هم دوست باشیم. نکنه نفهمه من منظورم چی بود؟ اه. عجب گندِ گولی شد.
اصلن میدانید باید میآمدم توی وبلاگم مینوشتم تفرعن و میرفتم
چون تفرعن یک حالتیست که فقط با کلمه تفرعن توضیح داده میشود و آدم باید این را
یادش بماند. خواستم یادم بیاید و یادم بماند. این همه آسمان ریسمان دارم میبافم
که بنویسم تفرعن. گیر خاکتوسر. اه.
الان فهمید؟ الان بیخودی اسم یارو هم نوشتم تو وبلاگم. حالا
باید توضیح هم بدهم. حالا هم ول نمیکنم. هی اسکی میکنم رو اینا. اه. اه. ولش کن.
ولش کن. با توام.
آقا از اَ سر:
تفرعن.