No Air یا چطوری بی هوا شکست عشقی بخوریم
می دانید آمدم بنویسم که این هوا هوا که می نویسید هست، نیست. این هوا. این اردیبهشت. این چیزهای عشقی. این ها هیچ کدام نیست.
می فرمان:
Tell me how I’m supposed to breathe with no air?
جلوتر می فرمان:
But how do you expect me…
نه جدن
How do you expect me…?
خب این نشد.
برای این که بفهمید این بی هوایی که شما نمی دانید چیست و من می دانم چیست، چیست (جمله رو صفا کن). سه راه وجود دارد.
اول این که به خودتان مراجعه کنید. از خودتان بپرسید که اخیرن شکست عشقی خوردید؟ اگر بله خب حتمن می دانید که هوایی نیست دیگر احتیاج به گفتن من ندارد. بروید در بدبختی خودتان بمیرید. حالا شاید هم زنده ماندید.
But somehow I'm still alive inside
you took my breath, but I survived
I don't know how, but I don't even care
دومین راه این است که این آهنگ را داشته باشید، توی ماشینتان بگذارید، صدایش را بلند کنید. بیت (ضرب) آهنگ را بگیرید. اگر این کاره باشید لازم نیست من الان بهتان بگویم ضرب هایی که از فلان ثانیه شروع می شود دیگر. خودتان می فهمید. هماهنگ بشوید. کار نداشته باشید که اسپارک و براون خیلی جوانند و نسبتن تازه خواننده اند.گیرم یکی شان رقاص خوب است. یکی شان امریکن آیدل. شما با این ها کار نداشته باشید. وسعت صدای خوب خوبش را مد نظر داشته باشید. به ویژه اسپارک را. با ناله های لعنتی خوبش ناله کنید. گوش کنید. بخوانید. (خب صدای شما به آن خوبی نیست . بله می دانم. همین که شما می دانید در این آهنگ قضیه این است که نمی شود نفس کشید و دارید سعی می کنید یک صداهایی از خودتان خارج کنید مبنی بر نفس نکشیدن، من از شما راضیم). بعد اگر یک بار با هم داشتیم این را گوش می دادیم شاید برایتان گفتم که چه طور به صورت عملی آدمی با یک بیتی هماهنگ می شود و باید خودش را چه طور تکان بدهد که حق بیت را ادا کرده باشد. بغضتان هم اگر گرفته آن جایی که می گویند: Ooohhhh ، خب شما گیم اور شدید و باید از اول گوش بدهید.
I walked, I ran, I jumped, I flew
Right off the ground to float to you
There's no gravity to hold me down for real
سومین راه هم این است که چشم هایتان را ببندید و تصور کنید نیست. تصور کنید همه چیز هست. شما هستید، آوازها، بوها، مزه ها، زندگی، رنگ ها، خیابان ها، ملافه ها، شوخی ها، حرف ها، کلمه ها، خاطره ها، کوچکترین چیزها، حتی جوراب ها – سلام فر- و او نیست. واقعن نیست. اگر احساس کردید که یکی توی دلتان را یک هو چنگ زد و احساس کردید که سینه تان خالی شد، احساس کردید نمی توانید نفس بکشید، احتمالن فهمیدید چی نوشتم. اگر نه وقتتان را تلف کردید. شرمنده.
و می دانید به خاطر این چیزهاست که می خواستم بنویسم این پست را. چون یک وقت هایی هست که آدم هیچ، هیچ هیچ هیچ همراه جماعتی نیست که می نویسند چه هوایی چه بهاری چه اردیبهشتی... چون هوایی نیست...
There is no air…
It's so hard for me to breathe…
۵ نظر:
اهم... بله. با توجه به اینکه کیبورد بنده حروف فارسی ندارد، این بار نه تنها کلاه کریس براون شبیه مال من نیست ، بلکه پالتو و ساعتش هم! و با تاکید بر نبود هوا یا شاید از شدت آن گریمور نتوانسته تصمیم بگیرد که آخر سر، نوز پیرس (نوز رینگ) جوردین اسپارکس را چپ بچسباند یا راست. خب وقتی هوایی نیست چه فرقی میکند؟؟
She doesn't even care!
well u should try: 'can't breath easy' by BLUE too!
سلام لاله جان
مدتهاست وبلاگ تو می خونم . هرگز کامنتی نگذاشته بودم . ولی تو دوست نادیده ام بودی . نمیدونی چقدر حست کردم و دیگه امروز انگار وقتش بود که برات بنویسم . این حس رو میشناسم . فقط می خواستم برات بنویسم که توی این حس لعنتی تنها نیستس عزیزم .
رزیتا
چرا انقدر ناراحت؟
آدم ناراحت میشه
پس:
http://www.didanihaa.com/vids/Mohsen_Namjoo_Che_Guevara.wma
اين همه خيابان رفته با تو را جز با نرفتن چگونه طي كنم؟...نترس!گاهي بي هوا صداش كن،با همون اسم هميشگي.بي هوا..به همون اسم هميشگي.
ارسال یک نظر