سپهر، زیبا، لاله، لناجان بابا! نگاه کن چه مهتابیه!*
حالا شمالیم. من شمال خانوادگیمان را بلدم. بلدم کی اول یادش میآید که باید توی شمال خیلی سیر بخوریم. داد میزند سیر بخریم. در همین سطر خودم را از همهشان جدا میکنم در زمینهی سیر. چون همین من همانی هستم که همیشه نق میزند که بوگندوها حالم را بههم میزنید. چون نمیتوانم سیر بخورم. که هی غر میزنم که کی گفته تو شمال بوش نمیآید. هیوغ. خیلی هم بوش میآید. اما خب میخورند دیگر. شمالیم. نیامردها ناغافل توی ماست هم میریزند. به خودت بیایی تو هم جز بوگندوهایی. من بلدم که کی اول میپرد توی آب. بلدم کی میگوید باید صبح زود بیدار شویم که برویم تمام جنگلها را ببینیم. بلدم که کی اول می میخورد. بلدم کی برگشتنه** میشود. بلدم کی توی ماشین عین گوریل خورخور پشمی میخوابد. کی قلیان میخواهد و برایش هیچکاری نمیکند. بلدم همهچیز را اما این شمال یک شمالیست که یک فرق کوچولو دارد. هیچکس هیچ فرصتی را از دست نمیدهد که یادم بیاندازد که هیچ معلوم نیست کی باز دوباره با همینها همینجا باشم. من احساس میکنم باید یک حالی باشم. یک حالی هم هستم. نه که نباشم ولی حالی که هستم شبیه حالی که مغزم قبلن برایم تعریف کرده بود که توی همچین روزی باید باشم، نیست. احساس میکنم یک لحظههایی جنون آنی به من دست میدهد و دنبال دکمهی گهخوردمش میگردم جوری که هیچکس نفهمد اما بعد پشیمان میشوم. گمانم دارم خودم را تابلو میکنم با زیر و رو کردن همهچیز... همهجا.
همه منتظرند من بروم. من انگار قرار است بمیرم و خیلی طولش دادم. حوصلهی همه را سر بردم. نمیفهمم دارم چه غلطی میکنم. الکی میگویم چیزی تهم نمانده. دارم دروغ میگویم. دلم است که میخواهد چیزی نمانده باشد... اما مانده. زیاد.
من؟ من عادت ندارم از شکهام حرف بزنم. مست باشم. مجنون شده باشم. گیج شده باشم بیش از حد. شاید... شبتر که میشود، سرم که گرم میشود، سرم را میگذارم روی شانه پدرم که بابا اگه گه خوردم چی؟ فکر میکنید دلداریم میدهد در این لحظه از تاریخ بشریتی که منم؟ خیر. چنان قاهقاه میزند زیر خنده که نگو. میگوید هیچی بابا. کاری نمیکنی...
دارم صبحانه میخورم. دیر پا شدم. در کمال تنبلی هستم. مغزم برایم فلاشبک میزند:
توی آغوش طولانیش جابهجا میشوم که خودم را برسانم بیخ گوشش یک چیز نرمالویی بگویم. گازم میگیرد. غش خنده میشوم. هیچ منتظر نیستم گازم بگیرد. نرمم. یواشم. آمادهی گازگرفتهشدن نیستم. گاز میگیرد وحشی الاغ. گاز تفریحاتی مهربانانه میگیرد خب. اینطوریست. اینطوریایم ما. بیخیال گفتنش میشوم. سرم را میگذارم روی سینهش. خوب است. خوبم. همه خوبیم. یواشیم با اینکه در عجلهایم. ما همیشه وقت نداریم. خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنید وقت نداریم. همیشه همین است. شاید اصلن خوبیمان همین بود(هست؟). میانهش دستش لای موهام است. باز من معاشقهم. یواشم. اصلن حواسم پاک جای دیگریست. موهام را میکشد. چانهم بالا میرود. میبوسدم. میبوسمش. خندهم میگیرد از دستش. چانهم را میگذارم روی گونهش. دهانم را باز و بسته میکنم که هی چانهم برود توی گونهش. چانهم از روی لپش لای دو ردیف دندانش است. نمیفهمم چرا اینهمه سبکسرم. همین من. آخ همین من.
صبحانه میخورم. صبحانه خوشمزهست.
برمیگردیم. ترافیک است. جاده یکطرفه میشود. ما همهی مکالمههای تکراری لازم و کافی برای اینکه این شمال را شبیه تمام شمالهای خانوادگیمان کنیم، کردیم. راجعبه جاده. راجعبه تونل کندوان. راجعبه آش. راجعبه چای. راجعبه گشنمان است یا نه. راجعبه کی از همه تندتر میرود. رانندگی کی توی جاده چهطور است. راجعبه اینکه کی همیشه جیش دارد. راجعبه طرز کار پلیس موقع ترافیکهای تقویمی. راجعبه رستوران آبی و رستوران دونا. راجعبه دل جیگر توی سیاهبیشه. همه را گفتیم. فقط اینبار... خب من باز هم با اینکه اینها را نوشتم طوریم نشد. دروغ دارم میگویم. یکجا رفتم عر زدم لب دریا. نمیدانم جو گرفته بودم یا چی. سوار دوچرخه بودم. باد میخورد توی صورتم و من اشکم راه افتاد. بعد تمام شد چون تلفنم زنگ زد و من کمی باید مزخرفات سرهم میکردم برای کسی که زنگ زده بود.
اینطوری شمال تمام شد.
من خیال کرده بودم فردا هم میمانیم. حالا ماندم با مرخصی فردام چه کنم. جایزه بدهم به خودم که انقدر دختر خوبی هستم یا چی یا هرچی...
پ.ن
* طبعن بابا سیروس قشنگم این جمله را گفتهست دیگر.
**"برگشتنه" حالتی را میگویند که آدم دلش میخواهد برگردد خانهشان. هیچ هم فرق نمیکند که چهقدر است از خانه آمده بیرون. چهقدر از مسافرت مانده. کی با آدم است. دارد خوش میگذرد یا نه. آدم یک لحظهای دلش میخواهد برگردد خانهشان. آن لحظه، لحظهی حملهی برگشتنه است.
۳ نظر:
یک سوال کاملا بی ربط لاله جان
شما برای زبان فرانسه کلاس قطب راوندی میری؟؟؟
خوب بوده ؟؟؟راضی بودی؟؟؟
cheghad ghashang gofti,shomal.hatta shomale tekrariam mitoone gahan nasibe adam nashe,cheghad delam mikhast manam shomal boodam o ba chanta az ghatrehaie ashkam abe darya bishtar mishod.khosh behalet
می شه یه میس کال رو این بندازی؟ گشتم ایمیل ات نبود
siaavash@gmail.com
ارسال یک نظر