۳۰ آذر ۱۳۹۱



یک. همه‌ش تقصیر خیام است. با قلی نشسته بودیم داشتیم حرف حیوانات می‌زدیم. که کجا چه حیوانی دارند و من هی داشتم بهش می‌گفتم تو ایران چه حیواناتی هست که تعجب کند که چقدر ما تمدن پنج‌هزار ساله حیوانی داریم. بعد حرف گورخر شد، منم با افتخار به خاطر خیام آقا گفتم آره ما گورخر داریم. طبق بهرام که گور بگرفتی همه عمر و اینا. بعد هی قلی گفت که لاله گورخر فقط توی آفریقا هست. بعد مرغ من هم که یک پا دارد. نه ما الا و بلا گورخر داریم تو شعر خیام هم هست. بعد خلاصه کارمان کشید به ویکی‌پدیا بعد من فارسی سرچ کردم که گورخر ایرانی. بعد عکس یک خری آمد بغلش هم نوشته بود گورخر. خودتان بردارید سرچ کنید می‌بینید. بعد فارسی بود. گفت بزن آلمانی ببینم. من اصلن نمی‌فهمم این‌جا چی نوشته زدم آلمانی، نوشته بود گورخر ایرانی، خر آسیایی است. خواستم از همین تریبون بفرمایم که  خیام خان بردار شعرت را بکن بهرام که خر گرفتی همه عمر. دیدی آخر خر تو را گرفت؟ دیدی؟ خر!
مرد شاعر ورداشته سال‌ها من را اسکل کرده. من اصلن یک تصویری داشتم از این‌که سوار اسب است و گورخر شکار می‌کند و گورخر کباب می‌کند. توی همه‌ی این سال‌ها قشنگ از پوست گورخر که روی آتش کز می‌خورد هم تصویر داشتم. همه تصویرها هم گورخرِ راه‌راه بود. نه که خر. خر آسیایی. بعد هم قلیِ آچغالی انقدر خندید که افتاده بود نمی‌توانست نفس بکشد. خودم هم که احساس فریب‌خوردگی با خنده. آخه اصلن شما عکس گورخر ایرانی را بردارید تو ویکی ببینید. گند می‌زند به هرچه گورخر تو کله‌تان هست. اه.
دو. برای اولین بار در زندگی‌م یک بورس تحصیلی گرفتم. خیلی باحال است. حالا کلن بورسه هم دو زار است. تا سرکوچه بروم تمام می‌شود اما فکر این‌که من درس بخوانم یکی به من پول بدهد خیلی هیجانی‌ست. ای آدم‌هایی که تمام تحصیلاتتان بورس داشتید/ دارید چه حالی دارید می‌کنید ناکس‌ها. از کار آمده بودم با احساس آه من چه زحمتکشم و غیره. بعد دیدم تو صندوق پست نامه هست که نوشته ای لالَه جان بیا ما به تو پول می‌دهیم تو درس بخوان. قربان چشم بادامیت بشویم ما. خلاصه با علاقه‌ی شدیدی به داشتن بادام، با کانی که توش عروسی‌ست وارد خانه شدم. بلی. خیلی خوب. خیلی قشنگ.
سه. امشب شب یلدائه حبیبم رو می‌خوام. ما همه خانه طاطا هستیم. کلن فکر کنم چهارتامون حالیمان است که شب یلداست. حالا هی توضیح می‌دی. ول کن بابا. شراب بخور. شراب.
چهار. یک چیز خنده‌دار دیگر هم بنویسم بعد بروم پی حاضر شدن. سر جریان گذرنامه و فلان، نا با خاله‌ش تلفنی حرف زده بود و بحث این‌که نا که پدر ندارد و پدربزرگ ندارد و خلاصه قیم ندارد را باید "حاکم شرع" براش تصمیم بگیرد. نا چون که در این مسائل خنگ‌الله اعظم است، شنیده بود "حاکم شهر". بعد با ناراحتی رفته بود پیش خواهرش که آره طاطا می‌دانی برای گذرنامه‌ی ما "حاکم شهر" باید تصمیم بگیرد. آقا دیگر خودتان می‌توانید تصور کنید که ما همه چقدر ولو بودیم از خنده. بعد نا این‌ها رشتی‌اند. آرش بهش گفته بود که باید کدخدای رشت تصمیم بگیرد که تو گذرنامه داشته باشی یا نه. من معتقد بودم که حاکم شهر میتی‌کمون باید تصمیم بگیرد. بعد بهش گفتم که نا جان وقتی شنیدی حاکم شهر، از خودت نپرسیدی حاکم شهر کیه؟ چطور تو تا حالا چنین چیزی نشنیدی؟ اسم یارو چیه؟ وقتی حاکم شهر مثلن تهرانه. خب کیه؟ خلاصه پهنیم. هنوز بعد از یک هفته من وقتی یاد حاکم شهر و شرع می‌افتم، خنده‌ی هیستریک بهم دست می‌دهد. بعله.

۹ نظر:

mimnoon گفت...


دهخدا می‌گوید این شعر از سدیدالدین اعور است و علی دشتی هم از قول ایرج افشار ظاهرا همین را گفته است. خواسته‌ام اگر قصد یقه گیری داری دقت کنی یقه کی را گرفتی.
http://iranshahr.org/?p=800

mimnoon گفت...

دهخدا می‌گوید این شعر از شاعری به اسم سدیدالدین اعور است. اگر قصد داری یقه کسی را بگیری یقه شاعر اصلی را بگیر. اینجا را هم ببین که می‌گوید علی دشتی از قول ایرج افشار گفته این شعر مال همین آقای اعور است.
http://iranshahr.org/?p=800

همای گفت...

توی ایران خیلی حیوانات بودند که منقرض شدند، اختلاف مانی ما با خیام ۹۰۰ ساله. معلومه که خیلی حیوونا توی این فاصله منقرض شدند
و دارن می شن
از ۲۰۰ سال پیش تا حالا بیش از صد و خرده ای گونه مختلف منقرض شده
۹۰۰
سال که سهله

ساناز گفت...

از بابت بورس تبریک ... هععععععی یه عععی دیگه

پرژین گفت...

عزیزم خنده هیستریک ندارد تا یک مدت دیگه واسه پارک رفتنمون هم حاکم شرع تصمیم بگیره.حالا شاید اسمش فرق کنه اماهیتشون یکیه

پرژین گفت...

عزیزم خنده هیستریک ندارد تا یک مدت دیگه واسه پارک رفتنمون هم حاکم شرع تصمیم بگیره.حالا شاید اسمش فرق کنه اماهیتشون یکیه

Aida گفت...

گور خر ایرانی یکی از فریب دهنده ترین هاست ،باز شما راه دوری نرفتی ما شال و کلاه کردیم رفتیم یه جایی به اسم بهرام گور که یه منطقه ی حفاظت شده ست بین استان فارس و یزد ،چشمتون روز بد نبینه یه مشت خر شیک داشتن واسه خودشون میچریدن ،خیلی هم حساس و بز دل بودن ،نمیشد بهشون نزدیک شد ،خلاصه اینکه ی عالمه خاک و گرما و تشنگی ،اخرشم یه مشت خر،بدون هیچ راه راهی

نیوشا حکمی گفت...

لاله جان، این یه اشتباهیه که بین ایرانیها جا افتاده و نمیدونم در اصل از کجا اومده. شاید از کتابهای درسی. نمیدونم. اما نه تقصیر شاعر بیچاره است و نه تقصیر گورخر ایرانی (یا آسیایی)! اون حیوون راه راهی که توی آفریقا زندگی میکنه اسمش «گور اسب»ه و اون حیوون حنایی رنگ بسیار زیبا که فقط توی ایران وجود داره و در خطر انقراض هم هست متاسفانه، اسمش گورخره. از نظر طبیعی دانها و طبیعت گردها هم بسیار گونۀ منحصر به فرد و مهمیه و از کشورهای دیگه هم برای دیدنش به ایران و منطقۀ توران سفر میکنن. علاقمندان به طبیعت در تلاش هستن تا از نابودیش جلوگیری کنن. من شخصن به عنوان یک طبیعتگرد آرزوی از نزدیک دیدنش رو دارم و فکر میکنم موجود بسیار قشنگی هم هست. تازه خود خر هم بسیار زیباست، گورخر که جای خود داره!ـ

مينا گفت...

pare shodam az bas be shomare 1 khandidam!makhsoosan oonjash ke migi aslan ye tasvir dashti az shekare goorekharo kabab kardanesho ina!