سر کاری ها – نه یا More I see less I grow
بالاخره من یک روزی تمام این تنشی که قبل از هربار کار فرستادن به لیتوگرافی و چاپخانه می گیرم را کنار خواهم گذاشت. بالاخره یک روزی من یاد می گیرم که نمی میرم اگر یک چیزی اشتباه شود. بالاخره من یاد می گیرم که برای تمام کارهایم ماکت درست نکنم و انقدر حفظ می شوم همه چیز را که تا به من بگویند شش لت فلان سایز فوری قیافه ی فایلش توی مغز و ملاجم می آید و لازم نمی شود مثل اکابر هی کاغذ ببرم و هی چسب بازی و هی بنویسم جلد، رو، پشت، یک، دو، سه... لازم نمی شود هی بروم سر آن کتاب چاق بسته بندی تا ببینم جعبه ستاره ای گسترده ش چه شکلی ست. جعبه دسته دار ذوزنقه ای چه طوری ست. هربار یادم نمی رود کار را به لبه نچسبانم. یادم می ماند آن نیم سانت کذایی همیشگی را که در برش به فنا می رود. که همیشه آخر سر یادمش می افتد. وقتی که تیف ها را آماده کردم که برود. که لیر ندارد فایل. که مثل مار پله باید چند خانه بروم عقب تر. دوباره از نو همه چیز را جابه جا کنم تا درست شود. دوباره از نو شصتاد تا فایل تیف درست کنم. که هی حواسم باشد که روی قبلی ها سیو کنم. که وقتی این طوری می شود یک هو یک چیز را اشتباهی روی یک چیز دیگر سیو می کنم. که لحظاتی عزا می گیرم و مثل کاتاستروفی برخورد می کنم با ماجرا...
یاد می گیرم وقتی دارم دقت می کنم به یک کاری، مالتی تسک باشم و مثلن بشنوم اگر کسی دارد با من حرف می زند. که وقتی دارم دقت می کنم، انقدر دستمایه خنده ی همه نشوم. که الکی می گویم آره. حتی آره هم نمی گویم. خودم می دانم یک ناله هایی می کنم که یعنی آره و بعدن هیچ یادم نمی آید که به من چه گفتند و من به چی گفتم آره. که بعدن از آن ها اصرار که خودت گفتی آره و از من انکار. که سوژه هه کاملن برایم جدید است بس که گوش نمی کردم.
بس می کنم این وسواس همه جای فایل را جوریدن دنبال باگ. دنبال خطی که از دست آدم در می رود. نقطه ای. کلمه ای. بس می کنم این اخلاق گند را که فایل را که فرستادم از در شرکت رفت سمت لیتوگرافی، هول و هراس برم دارد که نکند فایل آرجی بی فرستاده باشم یک کاره! این را چک کردم؟ آن را چک کردم؟ ایمیج سایزم دقیق بود. چک کردم واقعن؟ نترکد فایلم! که هی برندارم برای همه صدبار توضیح بدهم که دقیقن این کار باید چه طوری چاپ شود. که صد بار به امضای تاییدیه نگاه نکنم. که مطمئن شوم امضاست. الکی نیست. که همگام با بالا رفتن تیراژ شب هم خواب فایل هام را ببینم. که هر وقت بیکار شوم به فایل هایی که فرستادم فکر کنم. بعد در افکارم دنبال گاف هایم در فایل ها بگردم و صبح که می رسم شرکت اولین کارم چک کردن فایل قبلی ها باشد...
بعد از طرفی فکر می کنم که خب شاید هم جدن من تمام نکنم این اخلاقم را. شاید همیشه همین جور کنترلی و تنشی باقی بمانم به تمام فایل هایی که به تمام لیتوگرافی ها خواهم فرستاد. که هر چه بیشتر جلو بروم، کمتر آرامش داشته باشم. که اخلاق کاری م هیچ هیچ هیچ به خونسردی خود واقعی م نشود...
۲ نظر:
HIH to vasvasi nisti yani :D man controliam faghat, HIH HIH >:)
مساله اينه که هرچقدر پرفکت کارکنی بازم يه نفرپيدا ميشه که کاروخراب کنه.
يادمه واسه شرکتمون دفه اول يه بروشور چاپ کرديم که آماتوری بود و هزارتا مشکل داشت، سال بعد يه طراح حرفه ای پيدا کرديم و يه چاپخونه عالی. دوروز قبل نمايشگاه بروشور و کارت ويزيت ها رسيد ديديم يادشون رفته که آرم رو کارت بايد يو وی موضعی می شد
:ي
ارسال یک نظر