یکی از گلدرشتترین اتفاقات بصری که این چند روز افتاد، ماجرای بیلبورد میدان ولیعصر بود. سقوط کامل به قعر چاه.
بیلبورد خیابان ولیعصر سالهاست در عرصه عمومی به عنوان محل نمایش بصری پروپاگاندای رژیم شناخته شده. دفعات قبل با تصاویر قبلی هم اعتراضاتی بود برای اینکه تصاویری از «مردم ایران» را نمایش میدهد که در آن تمام مردم ایران، مرد بودند که دست در دست هم قرار بود ایران را «بسازند». بعد یک مرتبه تصحیحش کردند و چهارتا زن چهارگوشهش کشیدند. زنان در حاشیه و در حال خدمت به مردان. در حال زاییدن. در حال فداکاری و مادری و خانهداری. چرا چنین زنانی؟ چون این زنان، زنانی هستند که جمهوری اسلامی میخواهد. توسریخور و عالی.
.
اینبار دستگاه کمعقل تولید آثار بصری پروپاگاندا پس از تمام این داد و هوار ملت و چهارهفته کشتار زنان و کودکان و مردان در خیابان، یک بیلبورد جدیدی علم کردند و عکس زنان ایرانی به زعم خودشان، «زنان سرزمین من، ایران» را کنار هم چیدند. بیارتباطترینهاش به رژیم، زنانی مثل پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، بیبی مریم بختیاری، سیمین دانشور، مریم میرزاخانی و ایران درودی و … بودند. بعد عکس این زنان را کنار دهها زن دیگر چاپ کردند که نه با هم، نه با رژیم، نه با وقایع نمیشود به هیچ شکلی بپذیری که کنار هم روی این بیلبورد ببینیشان. پیام؟ ارج نهادن به مقام زنان سرزمین من. پیام؟ صدای انقلاب شما را شنیدم. پیام؟ ما هم در این رژیم، زن داریم.
پیامی که ما میشنویم؟ با دستهای خونیشان، به زور دست زنهایی که نمیخواهند دستشان را توی دست آنها بگذارند، گرفتند و بالا بردند. زنانی که برخیشان مرده بودند و حتی در مقابل این سواستفاده نمیتوانستند حرفی بزنند. که چی؟ زنان سرزمین من.
بعد همان زنان را هم با روسری و توسری روی بیلبورد بردند. سر مریم میرزاخانی و فروغ فرخزاد روسری. عکسهای دزدی، کراپشده، بیرضایت. مثل تمام کارهای دیگرشان.
ظرف مدت کوتاهی صدای اعتراض زنانی که زنده بودند بلند شد. حتی صدای اعتراض برخی اعضای خانوادهی زنانی که مرده بودند هم بلند شد. انگار که همه شروع کردند از توی بیلبورد داد کشیدن سر رژیم و گفتند نه.
زن زندگی آزادی.
زن زندگی آزادی.
هرکدام از این زنها با سابقهی عصیان و بیزاریشان از پتریارکی و نابرابری جنسیتی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را نگاه کنی، سردرد میگیری از فکر اینکه چقدر بیشرمانه عکسشان را علم کردند که باهاش توی سر سایر خواهرانشان بزنند.
عقل که نیست، هم جان خودشان و هم جان ما کهدستشان است، در عذاب.
.
ما هم همین را فریاد میزنیم. زنان ابزار شما نیستند. مشت نمونهی خروار.
اینجا انگار به بهترین شکلی در یک اپیزود کوتاه و بصری این سواستفادهی سیستماتیک و بیرحمانه که سالهاست با همین الگوی مشابه پیاده میشود، نمایان شد.
ظرف یک روز، بیلبورد را پایین کشیدند و یک بیلبورد سفید خالی را علم کردند و با همان لوگوی نکبتشان وکمیبزرگتر نوشتند زنان سرزمین من، ایران.
تمامش دروغ. پادشاه لخت است. زنی نیست روی بیلبورد. کدام زن؟ سرزمین را هم به زور قبضه کردند. بیلبورد دروغها.
از این بیلبورد خالی از زنان که رویش در کمال بیشرفی نوشته زنان سرزمین من، سمبلیکتر و گلدرشتتر، نشانی برای این اعتراضهای ما وجود ندارد.
ما هم همین را داریم هوار میزنیم که رژیم سعی کرد زنها را چهل و سه سال پاک کند. پاک هم کرد. واقعا خیلیها را پاک کرد.
اما نشد.
نمیشود همه را پاک کرد.
نصف یک مملکت را شما از روی بیلبورد هم پاک کنی، پاک نمیشود. زنهای مملکت را نمیشود پاک کنی و به جایش کلمهی زنان را بنویسی و فکر کنی حل شد. آن کلمهی زنان نوشته شده کار این زنانی که ما هستیم را نمیکند. کار این زنانی که میخواهید ما باشیم را اصلا نمیکند. حتی به جرات میتوانم بگویم آن کلمهی زنان که نوشتید، شما را بدبخت میکند. چون ما آن «زنان» هستیم و ما از شما بیزاریم.
حالا مدام بیلبورد چاپ کنید.
هرجا اسمی از ما ببرید، جوابتان را میدهیم.
این گوری که میکنید، گور خودتان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر